جمعه 89/7/23
گنج بزرگ
در خواب دید در صحرا گنج عظیمی یافته است و با خر به خانه می برد خیلی خوشحال بود و در خواب می خندید.
ولی ناگهان از خواب پرید و از اینکه این همه اتفاق یه خواب بوده ناراحت شد آرزو کرد که وقتی دوباره خوابید ادامه خواب را ببینید.
آرام چشمهایش را بست و خوابیبد ادامه خواب را دید که گنج را باخر به خانه می برد ولی در میانه راه ناگهان خرش رم کرده و با گنج به جای نا معلومی فرار می کند!!!!!!!!!!!!!
پنج شنبه 89/7/22
سیب زمینی خور ها
تو خونشون هیچی پیدا نمیشد جز سیب زمینی.
بنابراین مجبور بود هر سه وعده رو سیب زمینی بخوره خودش که شبیه سیب زمینی شده بود و بوی چسش همه رو کلافه کرده بود .
بعضی وقتها خوش هم دچار سر گیجه میشد!!!!!!!!!!!!!!!!1
چهارشنبه 89/7/21
سوتیا
از پنجره دید یه س.وتین افتاد وسط حیاط!
مثل برق دوید تو حیاط و س.وتین رو برانداز کرد
یعنی مال کیه ؟ باد آورده یا قصدی بوده و ...؟
یعنی تو ساختمون ما همچین تیکه ای بوده و ...؟
یعنی اصلا تو دنیا همچین تیکه ای!!؟
و اینها آخرین تفکرات مغزی بود که یک ثانیه بعد
اون چترباز بی چتر لهش کرد.
سه شنبه 89/7/20
مونولوگهای آرام یک شاعر*
بهاره رضایی
برای وارد شدن به متن شعرهای کتاب "گم شده در اتاق" به پیشینه و مقدمهای احتیاج نداریم. متن شعرها به راحتی خواننده را درگیر میکند. متنی که تمرکز اصلیاش بر زبان ساده و روان، دلالت میکند. اما این سادگی و روانی از سهولت متن ناشی نمیشود.
شاعر در کند و کاوی درونی، انگار با خودش کنار آمده است. همه چیز را به آرامی و از منظری روان، به ما میشناساند. این روایت آرامگونه که با زبان و لحنی ساده به ما پیشنهاد میشود؛ از فراز و فرودهای بیانیاش گذشته است تا به اینجا رسیده که ما با زبانی مواجه میشویم که صیقل و تراش خورده است؛
«فرودی نیست/ در این اوج/ که چشمهایت را بستهای./ بهشت جای خوبی نیست/ هیچ اتوبوسی از آن حوالی نمیگذرد./ معجزهای نیست/ همه سیبهای این باغ را/ کرم خورده است».
شاعر در این کتاب، انگار با خودش کنار آمده است. سرکشیها و آزمون و خطاهایش را پشت سر گذاشته و در اولین کتابش، انگار تکلیفش با جهان شعریاش روشن شده. میداند که باید به چه سمتی حرکت کند. چراغ قوه دست خودش از تاریکیها گذشته است و در این اُفت و خیزها به جاهای امنی رسیده است که قابل سکونت است میتوانی در آن جا به مناظری با واژههای آرام وامن، اعتماد کنی؛
«کاپیتان/ پیپت را چاق کن/ راهی تا ابرها نمانده/ در همه کتابهایم/ تو بودی/ بر عرشه آرزوها/ در بحرالعجایب/ سوار بر کشتی توام/ کاپیتان/ یک پک دیگر کافیست/ برای عبور از دریا».
اندوه حاکم در شعرها هم اندوه آرامی است. انگار در جان شعرها تزریق شده. و عقلانیت حاکم بر متن کتاب، این اندوه را با عمق بیشتری به خواننده القا میکند. شاعر این کتاب، جوان است اما پیرانهسری میکند. انگار از فراز و فرودهای بسیاری گذشته است. برای القای مفاهیم در شعرهایش، هیچ تلاشی نمیکند. تنها با آرامش واژههایش، متن شعرهایش را به خواننده پیشنهاد میکند. او با خودش کنار آمده، انگار و برای به دست آوردن چیزی، هیچ عجلهای ندارد. واژهها آرام آرام کنار هم، جان میگیرند؛
«یک گام بالاتر/ همه چیز میزان میشود/ دود و شراب و پلکهایی که فرو میافتند/ کاش این اتاق مرکز جهان بود/ و گیتار، صدای خدا/ جاری میشد از ابرها/ روی بام خانهها/ و صورت عابرانی که برای خواب دیدن پیر شدهاند».
فضاهای سوررئالیستی در بعضی از شعرهای کتاب، به چشم میخورد. شاعر گاهی با خودش خلوت میکند و جایی میان زمین و آسمان، زندگی میکند. این فضاها اغلب در شعرهای کوتاه کتاب، مشهود میشود؛
«سرانجام جوجهتیغی میشوم / کنار درختی که رویاهایم را پوشانده».
کودک وارهگیهای شاعر در این کتاب، بازتابهای متفاوتی دارد. با اشیای پیرامون خودش حرف میزند و جهان از منظر او گاهی بر پاشنه کودک درونش میچرخد و در این گشت و گذار است که گاه، خودش را با اجتماع پیرامون خود در تناقض میبیند؛
«قول میدهم فراموش کنم/ شکلات و بستنی/ عروسک دختر همسایه را/ . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . / قول میدهم شیشهها را نشکنم/ و دماغم را با آستین پاک نکنم/ متاسفم به خاطر شلوارک / قول میدهم هیچ گربهای را نترسانم/ قول میدهم که مرد باشم/ و آدمها را بترسانم.»
و در پایان؛ متن شعرهای کتاب "گم شده در اتاق" متنی است آرام و روان. گاهی مثل لالایی میماند. و با ما نجوا میکند. اما آنچه سراسر کتاب را در برگرفته است؛ مونولوگهای آرام یک شاعر با خودش است. تقلا نمیکند. دست و پا نمیزند تنها در متن شعرهایش با خودش آرام نجوا میکند و ما را به دوبارهخوانی متن شعرهایش دعوت میکند.
سه شنبه 89/7/20
چرا یوسا در ایران محبوب شد
سالها قبل، اوایل دهه 1370 وقتی رمان «گفتوگو در کاتدرال» توقیف شد، کمتر کسی در ایران به اسم نویسنده آن توجه داشت. بیشتر خود کتاب مطرح بود که در مدت زمان کوتاهی پس از ترجمه و انتشار توانسته بود جای خودش را میان کتاببازان و رمان دوستان ایرانی پیدا کند؛ گرچه قبل از آن هم کتابهای یوسا به فارسی ترجمه شده بود، مثل رمان «عصر قهرمان»، اما هنوز نویسنده در پشت کتابهایش پنهان بود. حالا چند سال است که این فرایند معکوس شده؛ این بار کتاب پشت نام نویسنده پنهان میشود. کافی است نام ماریو بارگاس یوسا روی جلد کتابی باشد تا با ذهنیتی از پیش تعیین شده کتاب را در دست بگیریم. هر چند این مسیری طبیعی یا خصلتی عام در بازار است؛ حتی یک تولیدکننده کالای غیرفرهنگی نظیر تلویزیون هم ابتدا از کالای خود کسب اعتبار میکند و پس از مدتی دیگر اوست که به کالای خود اعتبار میبخشد. در اینباره حرفی نیست. یوسا هم مسیری را طی کرده است که هر نویسنده صاحبنامی آن را طی میکند، اما آنچه که موقعیتی خاص به هر نویسندهای در بازار میبخشد، عنصر زمان است. ماریو بارگاس یوسا در یک مقطع زمانی خاص در اجتماع ما به شهرت رسید تا جایی که امروز میتوانیم از باشگاه هواداران پرشمار ایرانی او یاد کنیم. پس باید دید این چه مقطعی از زمان بوده و این مقطع چه ویژگیهایی داشته که با روایتهای یوسا سازگار بودهاست. یا برعکس؛ یوسا از چه چیزی و چگونه سخن گفته است که در آن مقطع گل میکند و به نویسنده محبوب طیف کتابخوان جامعه ایرانی تبدیل میشود.
اگر به حافظه رجوع کنیم از اواسط دهه 1370 یوسا به مطبوعات ایران راه مییابد به نحوی که رفته رفته تصویر او جزو جداییناپذیر صفحات ادبی میشود. این حضور صرفا حالت صوری ندارد، بلکه یوسا یکسری جاهای خالی را برای ما پر میکند.
مضمون غالب آثار یوسا نقد قدرت است. مهمترین آثارش، مثل «گفتوگو در کاتدرال» و «سور بز» به طور مستقیم روابط قدرت در کشورهای توسعه نیافته آمریکای لاتین را نشانه میرود و با توصیف زندگی پنهان نخبگان حاکم در آن کشورها الگوی خاصی از رمان اجتماعی - سیاسی ارائه میدهد. رمان دیگر او «مرگ در آند» نیز وجه دیگری از کشورهای توسعه نیافته را نشان میدهد؛ جوامعی که در نهایت به دام خشونت میافتند و در این وادی پرمخاطره چه بسیار بیگناهانی که قربانی میشوند. اینها مضامینی آشنا برای ما هستند که همواره در ادبیات روشنفکران، متفکران اجتماعی و سیاستمداران بازتاب مییابد؛ گاه در قالب توصیفهای نظری و گاه در قالب هشدار، اما کمتر نمونهای از آن در ادبیات داستانی ما میتوان یافت.
تاریخ منبع الهامی است برای یوسا؛ روزگار پرفراز و نشیب آمریکای لاتین و زادگاه او پرو همیشه جایی در رمانهای او دارند. ژنرالها از قوای نظامی خود سان میبینند. دیکتاتوری ترور میشود. چریکهای چپ از ماوای خود در جنگلها و کوهستان بیرون میآیند. روستاها آتش میگیرند. پایتختها یکسره آشوب میشود و... چنین امتزاجی با تاریخ، هنر داستاننویسی یوسا است که نه داستان و نه واقعیت تاریخی، هیچ کدام را قربانی دیگری نمیکند و این دلیل دیگری است برای اینکه یوسا را دوست بداریم. او دورهای در ایران محبوب شد که رویکرد جدیدی به تاریخ در جامعه ما به وجود آمده بود. در این رویکرد، تاریخ نه روایتی تک خطی از زبان یک فرد یا یک جریان خاص است، بلکه فرایندی است پیچیده و معطوف به مجموعه عواملی که یک رویداد را میسازند؛ ثنویتی در کار نیست. آدمها نه شیطان مطلق هستند و نه تجسم یک فرشته. هر یک بخشی از تاریخ هستند و بار کردههای خود را به دوش میکشند، نه بیشتر و نه کمتر.
یوسا تاریخ مللی را روایت میکند که برای ما تقریبا ناشناخته بودهاند؛ سرزمینهایی غریب که تنها تداعی کننده یک نام بودهاند، نام یک قوم، یک مبارز، یک سیاستمدار و یا یک فوتبالیست. ترجمه آثار او نیز با موج جدیدی از ترجمه کتابهای تاریخی همراه میشود، موجی که از همان اواسط دهه 1370 به وجود میآید تا به واسطه آن با تجربههای تاریخی دیگر ملتها آشنا شویم، ملتهایی از اروپا گرفته تا آفریقا یا شرق دور.
یوسا از جهت دیگری هم برای ما ارزشمند است. تجربههای بکر او در فرم روایت راهگشای آن دسته از نویسندگان ما شد که هیچ دلبستگی به سنتهای مالوف داستاننویسی نداشتند. دهه 1370 پر است از آثار این نویسندگان، آثاری که نوگرایی را تنها با شکستن سنتها معنا میکردند بیآنکه پیشنهاد درخشانی به همراه داشته باشند. الگوی نگارش یوسا یکی از الگوهایی بود که تا حد چشمگیری به این سردرگمی خاتمه داد. مباحثی همچون چند صدایی در رمان که با ترجمه آثار نظری غرب به محافل ادبی ایران راه یافته بود، نمونههایی عینی طلب میکرد تا نویسندگان نوگرا تصور دقیقتری از ماهیت ماجرا داشته باشند و یوسا بدون شک یکی از این نمونهها بود.
اما این همه دلایل محبوبیت نویسندهای به نام ماریو بارگاس یوسا در ایران نیست. به طور حتم عوامل دیگری هم در این میان دخیل هستند. حداقل از دو عامل دیگر میتوان نام برد که اهمیتی انکارناپذیر دارند. نخست شهرت مترجمی چون آقای عبدالله کوثری است که برخی از مهمترین رمانهای او را به فارسی ترجمه کرد، مثل «گفتگو در کاتدرال»، «جنگ آخر زمان»، «سور بز» و... دیگری اما محبوبیت روزافزون ادبیات آمریکای لاتین در ایران است که به آثار نویسندگانی چون گابریل گارسیا مارکز، کارلوس فوئنتس، خورخه لوییس بورخس، خووان رولفو و... ارتباط پیدا میکند.