سه شنبه 89/7/20
چرا یوسا در ایران محبوب شد
سالها قبل، اوایل دهه 1370 وقتی رمان «گفتوگو در کاتدرال» توقیف شد، کمتر کسی در ایران به اسم نویسنده آن توجه داشت. بیشتر خود کتاب مطرح بود که در مدت زمان کوتاهی پس از ترجمه و انتشار توانسته بود جای خودش را میان کتاببازان و رمان دوستان ایرانی پیدا کند؛ گرچه قبل از آن هم کتابهای یوسا به فارسی ترجمه شده بود، مثل رمان «عصر قهرمان»، اما هنوز نویسنده در پشت کتابهایش پنهان بود. حالا چند سال است که این فرایند معکوس شده؛ این بار کتاب پشت نام نویسنده پنهان میشود. کافی است نام ماریو بارگاس یوسا روی جلد کتابی باشد تا با ذهنیتی از پیش تعیین شده کتاب را در دست بگیریم. هر چند این مسیری طبیعی یا خصلتی عام در بازار است؛ حتی یک تولیدکننده کالای غیرفرهنگی نظیر تلویزیون هم ابتدا از کالای خود کسب اعتبار میکند و پس از مدتی دیگر اوست که به کالای خود اعتبار میبخشد. در اینباره حرفی نیست. یوسا هم مسیری را طی کرده است که هر نویسنده صاحبنامی آن را طی میکند، اما آنچه که موقعیتی خاص به هر نویسندهای در بازار میبخشد، عنصر زمان است. ماریو بارگاس یوسا در یک مقطع زمانی خاص در اجتماع ما به شهرت رسید تا جایی که امروز میتوانیم از باشگاه هواداران پرشمار ایرانی او یاد کنیم. پس باید دید این چه مقطعی از زمان بوده و این مقطع چه ویژگیهایی داشته که با روایتهای یوسا سازگار بودهاست. یا برعکس؛ یوسا از چه چیزی و چگونه سخن گفته است که در آن مقطع گل میکند و به نویسنده محبوب طیف کتابخوان جامعه ایرانی تبدیل میشود.
اگر به حافظه رجوع کنیم از اواسط دهه 1370 یوسا به مطبوعات ایران راه مییابد به نحوی که رفته رفته تصویر او جزو جداییناپذیر صفحات ادبی میشود. این حضور صرفا حالت صوری ندارد، بلکه یوسا یکسری جاهای خالی را برای ما پر میکند.
مضمون غالب آثار یوسا نقد قدرت است. مهمترین آثارش، مثل «گفتوگو در کاتدرال» و «سور بز» به طور مستقیم روابط قدرت در کشورهای توسعه نیافته آمریکای لاتین را نشانه میرود و با توصیف زندگی پنهان نخبگان حاکم در آن کشورها الگوی خاصی از رمان اجتماعی - سیاسی ارائه میدهد. رمان دیگر او «مرگ در آند» نیز وجه دیگری از کشورهای توسعه نیافته را نشان میدهد؛ جوامعی که در نهایت به دام خشونت میافتند و در این وادی پرمخاطره چه بسیار بیگناهانی که قربانی میشوند. اینها مضامینی آشنا برای ما هستند که همواره در ادبیات روشنفکران، متفکران اجتماعی و سیاستمداران بازتاب مییابد؛ گاه در قالب توصیفهای نظری و گاه در قالب هشدار، اما کمتر نمونهای از آن در ادبیات داستانی ما میتوان یافت.
تاریخ منبع الهامی است برای یوسا؛ روزگار پرفراز و نشیب آمریکای لاتین و زادگاه او پرو همیشه جایی در رمانهای او دارند. ژنرالها از قوای نظامی خود سان میبینند. دیکتاتوری ترور میشود. چریکهای چپ از ماوای خود در جنگلها و کوهستان بیرون میآیند. روستاها آتش میگیرند. پایتختها یکسره آشوب میشود و... چنین امتزاجی با تاریخ، هنر داستاننویسی یوسا است که نه داستان و نه واقعیت تاریخی، هیچ کدام را قربانی دیگری نمیکند و این دلیل دیگری است برای اینکه یوسا را دوست بداریم. او دورهای در ایران محبوب شد که رویکرد جدیدی به تاریخ در جامعه ما به وجود آمده بود. در این رویکرد، تاریخ نه روایتی تک خطی از زبان یک فرد یا یک جریان خاص است، بلکه فرایندی است پیچیده و معطوف به مجموعه عواملی که یک رویداد را میسازند؛ ثنویتی در کار نیست. آدمها نه شیطان مطلق هستند و نه تجسم یک فرشته. هر یک بخشی از تاریخ هستند و بار کردههای خود را به دوش میکشند، نه بیشتر و نه کمتر.
یوسا تاریخ مللی را روایت میکند که برای ما تقریبا ناشناخته بودهاند؛ سرزمینهایی غریب که تنها تداعی کننده یک نام بودهاند، نام یک قوم، یک مبارز، یک سیاستمدار و یا یک فوتبالیست. ترجمه آثار او نیز با موج جدیدی از ترجمه کتابهای تاریخی همراه میشود، موجی که از همان اواسط دهه 1370 به وجود میآید تا به واسطه آن با تجربههای تاریخی دیگر ملتها آشنا شویم، ملتهایی از اروپا گرفته تا آفریقا یا شرق دور.
یوسا از جهت دیگری هم برای ما ارزشمند است. تجربههای بکر او در فرم روایت راهگشای آن دسته از نویسندگان ما شد که هیچ دلبستگی به سنتهای مالوف داستاننویسی نداشتند. دهه 1370 پر است از آثار این نویسندگان، آثاری که نوگرایی را تنها با شکستن سنتها معنا میکردند بیآنکه پیشنهاد درخشانی به همراه داشته باشند. الگوی نگارش یوسا یکی از الگوهایی بود که تا حد چشمگیری به این سردرگمی خاتمه داد. مباحثی همچون چند صدایی در رمان که با ترجمه آثار نظری غرب به محافل ادبی ایران راه یافته بود، نمونههایی عینی طلب میکرد تا نویسندگان نوگرا تصور دقیقتری از ماهیت ماجرا داشته باشند و یوسا بدون شک یکی از این نمونهها بود.
اما این همه دلایل محبوبیت نویسندهای به نام ماریو بارگاس یوسا در ایران نیست. به طور حتم عوامل دیگری هم در این میان دخیل هستند. حداقل از دو عامل دیگر میتوان نام برد که اهمیتی انکارناپذیر دارند. نخست شهرت مترجمی چون آقای عبدالله کوثری است که برخی از مهمترین رمانهای او را به فارسی ترجمه کرد، مثل «گفتگو در کاتدرال»، «جنگ آخر زمان»، «سور بز» و... دیگری اما محبوبیت روزافزون ادبیات آمریکای لاتین در ایران است که به آثار نویسندگانی چون گابریل گارسیا مارکز، کارلوس فوئنتس، خورخه لوییس بورخس، خووان رولفو و... ارتباط پیدا میکند.