جمعه 88/11/30
دست
«... دنبال دستنویستان آمدهاید؟ دارند آن را میخوانند، نه، اشتباه کردم، آن را خواندهاند، با علاقه هم خواندهاند، البته که یادم میآید! معجونی از زبانشناسی قابل توجه، یک انقلاب مسلم. شما نامهی ما را دریافت نکردهاید؟ به هر حال متأسفیم از این که باید به اطلاعتان برسانیم، همهی اینها در نامه هست. همین چند لحظه پیش آن را ارسال کردیم، نامهها همیشه دیر میرسند، آن را دریافت خواهید کرد، نگران نباشید، برنامهی انتشاراتی ما خیلی سنگین است، تصادفی مساعد، دیدید آن را دریافت کردید؟ خب دیگر در نامه چه بود؟ از شما برای اینکه دستنوشتهتان را دادهاید تا ما بخوانیم تشکر کردهایم. آن را برایتان پس فرستادهایم، آه، آن را پس گرفتید؟ نه، نه، ما آن را پیدا نکردیم، کمی صبر کنید، بالاخره پیدایش میکنیم، نترسید، در اینجا هیچ چیز گم نمیشود، به تازگی دست نوشتههایی که ده سال پیش گم کرده بودیم پیدا کردهایم، مال شما را زودتر پیدا میکنیم، دست کم امیدش را داشته باشیم، ما این هوا دست نوشته داریم که روی هم تلنبار شدهاند، اگر میخواهید میتوانم آنها را نشانتان بدهم، ما خودتان را میخواهید و نه مال کس دیگر را، میفهمم، همینش مانده بود، میخواهم بگویم آنقدر دستنوشته داریم که نمیدانیم با آنها چه کنیم. پس باور کنید مال شما را دور نیانداختهایم، ما برای آن خیلی اهمیت قائل هستیم، نه برای اینکه چاپش کنیم، بلکه برای اینکه با شما پس بدهیم...»
ایتالو کالوینو، اگر شبی از شبهای زمستان مسافری، برگردان لیلی گلستان