دوشنبه 87/12/5
مردسه
نمیشه بعضی چیزا رو نوشت
نه اینکه نخوام نمیشه روی کیبورد آورد حتی نمیشه تو مغزت حلاجی کرد مثل یک پشم پر گل و لای نمیشه حلاجی کرد
کرسی و رادیو با چای آن زمان خوب بود نخود و کشمش مدرسه با یه بیسکوییت گرد که روش نوشته بود غیر قابل فروش یعنی باید بخوری حق نداری بفروشی فقط بخور
با یه قرقره :قرقره نه گرگره دهان که باید 2 دقیقه تو دهنمون نگه می داشتیم که مثلا د هنمون بو نده یا دندونامون خراب نشه
فوتبالمون هم که تو یه دره که اسمش زمین بازی بود که وقتی بارون میومد از زمین فوتبال یه سیل کوچیکی عبور می کرد که گوسفند های مرده که توشون بره ی تازهجنین که با گوسفند نر یا قوچ حدود 15 روزی بوده که ازدواج کردند عبور می کرد
یه شیلنک که روکش یه کابل شماره 8.5 رشته ای با سطح مقطع 14 میلی متر مربع بود همیشه مراقب ما بود که مبادا شلوغ کاری کنیم لا مصب عجب دردی داشت با یه معلم طرفدار پیروزی که وقتی میبرد باید یه هفته جشن می گرفتیم و اگه می باخت باید یه هفته عذا
با یه بازرس شکم گنده که وقتی وارد کلاس میشد مثل باد نه مثل بید می لرزیدیم که مبادا نتونیم جواب بدیم و معلممون نه آغ مدیرمون ما رو تنبیه کنه و وقتی هم می دونستیم که جا مدادی بهمون میداد
برای کار دستی باید تخم مرغ رو رنگ می کردیم چیز دیگه ای رو قبول نمی کرد یادمه یه رو با چوب یه پارو درست کرده بودم که بهم صفر داد
بهم گفت: ها ها ها هی هی هی هو هو هو این چیه آوردی حالا یه صفر (ما به صفر می گفتیم کوفته)گنده بهت میدم ببری واسه ناهار نوش ان کنی
3 تا دختر 3 تا پسر کلاس پنجم.2 تا پسر یکیش هم من کلاس سوم که همیشه یه چشمون با اینکه کوچیک بودیم بپای دخترا بود تو نمیری عجب حالی میداد
موقع برگشتن هم دردسر داشتیم باید از سیل سگها عبور می کردیم تا به خونه میرسیدیم