شنبه 87/6/2
فیلتر
گاهی شبها که خوابم نمیبره چیزهای زیادی به ذهنم میاد چیز هایی که موجب سر گیجگی من می شوند
چقدر آدم بدبخت و فقیر تو این کهکشان راه شیری هستند نه اصلا تو منظومه شمسی نه آدم فضایی ها رو بی خیال تو کره ی زمین واضح تر بگم تو آسیا
واضح تر تو خاورمیانه به طور خیلی واضح تر تو ایران از واضح تر بیشتر تو شهر من یکیش خود من
تو کوچه نشسته بودم که پسر بچه ای رو دیدم که سر و وضع خرابی داشت صداش کردم همین که جلو اومد بهم گفت پول داری منم که مثل همیشه تو جیبم هیچی نداشتم گفتم متاسفام
راضیش کردم که پیشم بمونه و تا من ازش چند سوال بپرسم(فضولی نباشه) بهش گفتم چرا سر و وضعت اینجوریه پسر بچه که چه عرض کنم تازه امسال قرار بوده بره اول دبستان
بهم گفت یه پدر دارم که منو خواهر دوازده سالمو ترک کرده و به جای نا معلومی رفته مادرم هم که وقتی خیلی کوچیک بودم مرده بهش گفتم پس پول از کجا میارین بهم گفت هر کی رو ببینم
ازش می گیرم
چیزهای مشابه این متاسفانه زیاد دیدم
مردی با پسرش دعواش میشه و پسره بنزین رو روی پدرش میریزه و آتیشش میزنه و ولش میکنه خیابون تا آخر عمرم اون مرد رو فراموش نمیکنم