شنبه 88/5/24
اراده
نمیدونم این اراده بالا ازکجا اومده بود ولی از هر کجا که اومده باشه دمش گرم
1 ماهه که خودمو کنترل می کنم خیلی سخته ولی من تونستم بعضی وقتها مثل یه برق گرفتگی
میاد سراغم و منو طوری میگیره که انگار 380 ولت رو به من وصل می کنند ولی با این حال تحمل می کنم
چون به هدف بزرگتری ایمان دارم
سه شنبه 88/5/20
عشق
13 ماه بود که به دوره ی اموزشی فنی و حرفه ای می رفتم راهش خیلی دور بود ولی علاقه من به برق باعث می شد بدون هیچ مشکلی برم و بیام تو فنی و حرفه ای هم از همه زرنگ تر من بودم چون تو بین 18 نفر 2 نفر می تونستند مدارات الکتریکی رو طراحی کنند که یکی از اونها من بودم خیلی حال میداد وقتی که یه مداری رو طراحی می کردم و بعد اونو می بستم و اون مدار کار می کرد.
ساعت شروع آموزشگاه
2 بعد از ظهر بود و منو دوستم رضا طبق معمول از همه دیرتر می رسیدیمیکی از همین روزها ساعت
2 و ربع بود که رضا اومد که با هم بریم.معمولا حدود 15 دقیقه طول می کشید تا به تاکسی مسیر آموزشگاه برسیم همین که رسیدیم دیدیم یه دختر با موهای خروسی و یه شنل آبی و یه روسری تا نصف سر و غیره و ذلک داره میره به سمت یه ماشین خالی از مسافر .ماشینهای دیگه که
2 تا مسافر می خواستند تا حرکت کنند هر چی بوق زدند توجهی نکردیم و رفتیم تو ماشینی بشینیم که اون دختره نشسته بود (دختره شبیه نیکول کیدمن بود) همین که خواستیم هر دو تا مون عقب بشینیم یه پیر مرد پیزوری خودشو رسوند و بعد از من تو صندلی عقب نشست و بیچاره رضا مجبور شد بره و جلو بشینه دختره هم که فهمیده بود ما به خاطر اون تو این ماشین نشستیم هی گوشیشو در می آورد و هی قل می خورد گوشیش از این 50 تومنی بود راننده هم یه پیرمرد بود (من از این کارا خوشم نمیاد ولی این دختره یه چیز دیگه بود)هی خودمو به دختره میچسبوندم و اون هیچی نمی گفت رضا هم که حسودیش میومد کاری از دستش بر نمی اومد دیدم رضا هی بر می گرده و درباره چیز هایی حرف میزنه که اصلا ما تو این 13 ماه اصلا دربارش حرف نزدیمهی کس شعر می گفت واقعا منو گیج کرده بود میگفت
:فلانی امشب میایی ؟منم هی فکر می کردم که آخه ما درباره جایی که با حرف نزدیم این چیو میگه
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!سوالاتی می پرسید که اصلا دربارش حرف نزده بودیم
.همین که داشتیم با هم حرف میزدیم دختره یه کاغذ رو انداخت جلوی من و به راننده گفت
:آقا ممنون پیاده میشمراننده هم گفت
: چشم دختره گلم (آخ که اگر یه کم جوون بودم میدونستم باهات چی کار کنم)چشم
همین که ماشین ایستاد دختره گفت
: آقا ببخشین میخوام پیاده بشم منم گفتم خواهش می کنم بعد دختره رفت و ما هم پس از مدتی از ماشین پیاده شدیموقتی کاغذ رو باز کردم دیدم شمارشو نوشته خیلی زود پارش کردم چون فهمیدم از اوناست چون من اعتقاد دارم دختر نباید خودشو کوچیک کنه غرور دختر باید
10 برابر پسر باشه مثل ...وقتی هم از رضا درباره اون کس شعر هاش پرسیدم گفت
: بابا IQ می خواستم به بهانه این حرفا اون دختر رو ببینم و از قیافش بهره های کافی رو ببرمشنبه 88/5/17
مدرسه
طوری شده بودم که از هیچ چیزی مطمن نبودم مطمئن نبودم که آیا تو کنکور سال آینده قبول میشم یا نه مطمن نبودم که آیا تا عید آینده بدنم رو به فرم دلخواهم در میارم یا نه از هیچ چیز مطمن نبودم حدود یه ماه هم بود که با ورزش کردن استمنا رو کنار گذاشته بودم طوری شده بودم که انگار همین الان متولد شدم احساس می کردم آب از دست رفته بدنم داره بر میگرده تو عرض یک هفته 3 کیلو وزن اضافه کرده بودم وزنی که هیچ کس باور نمی کرد تقریبا از تمام وقتم استفاده می کردم به جرات می تونم بگم حتی 1 دقیقه از وقتم هم تلف نمی شد تا ساعت 1 ظهر کار از ساعت 2 تا 6 مدرسه و از ساعت 7 تا 9 باشگاه از ساعت 9 تا 11 هم درس و مدرسه .
خیلی سخت بود ولی تحمل می کردم
دوشنبه 88/5/12
ماهی
یه کاسه آب جلوته
یه ماهی رو میندازی تو کاسه هر وقت هم که خواستی میتونی برداریش اما اگه اون ماهی رو به یه دریاچه بندازی باید شنا کردن بلد باشی باید اصول شنا کردن رو بلد باشی تا اون مهای رو دوباره بگیری اگه بلد بودی ممکنه حتی ماهی بیشتری هم بگیری